Wednesday, June 27, 2007

کولاژ بنزین یا توپوز

عکس بالا صف متقاضیان ........................... بنزین است در شب اعلام سهمیه بندی
روز : لحظات اول وقتی برخي مسوولان ، شهر را از پنجره اپارتمان های برج های بلند شمالی دیدند که در چندين جایش اتش بلند بود، فکر کردند آتش به جانشان افتاد و از سر ندانم کاری احمدی نژاد همه چیز از دست رفت
همان : وزیر کشور در مجلس - پور محمدی که آمد، ابتدا گزارشی داد درباره اين که پیشرفت و تصحيح گرفتاری هايی که از قديم باقی مانده و هزينه می خواهد . ما به خیالمان بود که ممکن است با اين ماهواره ها و رادیوها مردم چند ساعتی در خیابان ها بمانند و کلي افراد کشته شوند تا شهر آرام شود، اما به شما مژده بدهم که تا به حال تنها گزارش سه تا رسیده که یکی هم از اوباش با سابقه است که خودش خودش را آتش زده است ! صبح بعد از نماز صبح که اوضاع شهر را به عرض رساندیم فرمودند برایتان دعا کرده بودم
ابراهیم نبوی : اصلا فکرش را می کردید که در عرض چهار ساعت مملکت چنان برود هوا که از هیچ کس هیچ کاری برنیاید؟ کلی از دیروز دارم به این موضوع فکر می کنم که این انبار باروت آماده اشتعال، چقدر خطرناک است. در بررسی خبرهای مختلفی که به ما می گوید که در عرض 4 ساعت 13 پمپ بنزین آتش گرفته، 3 فروشگاه شهروند به غارت رفته، یک بانک مورد حمله قرار گرفته و موضوع بنزین به مهم ترین خبر کشور تبدیل شده و از امروز ترافیک تهران شدیدا خلوت شده است
باز هم نبوی : به نظر می رسد مردم عزیز ایران ما دست به اعتراض شان خوب است، منتهی به جای اینکه به دولتی که اقدام حساب نشده ای کرده اعتراض کنند، اموال خودشان را نابود می کنند و همدیگر را کتک می زنند

اصولا اپوزیسیون باید به پوزیسیون بیاید، تقریبا همه آنچه از دیشب ملت انجام دادند کمابیش شبیه حرف ها و رفتارهای احمدی نژاد بود و نمونه مشخص این که یک معترض در محل پمپ بنزین که شما در ده متری اش با سیگار رد بشوید خطرناک است، کبریت کشید تا آنجا را آتش بزند ، و اولین اتفاقی هم که برایش افتاد این بود که خودش سریعا آتش گرفت . این دقیقا کاری است که احمدی نژاد دارد با ایران و دولت و خودش می کند

من تا به حال فکر می کردم برای حفظ مملکت باید برای تغییر دولت و حکومت باید تلاش کرد، از چند ساعت قبل به این نتیجه رسیدم که باید بروم ایران و وارد نیروی انتظامی بشوم تا جلوی ملت دیوانه را که واکنشی از دولت دیوانه است، بگیرم

در ایران بعید است که تا ده سال دیگر یک دولت دموکراتیک و قدرتمند و با ثبات روی کار بیاید، اما اصلا بعید نیست که تا یک هفته دیگر یک انقلاب تصادفی رخ بدهد که دودمان همه مان را برباد بدهد

فاجعه پنج تیر را هیچ وقت از یاد نبریم، یک دولت که فکر کردن را تعطیل کرده، با حمایت یک مجلس که بدون کارشناسی تصمیم می گیرد، در عرض یک روز کاری می کنند که ملت عصبی خودشان را آتش بزنند و در همان موقع پلیس برای حفظ امنیت اخلاقی با بدحجابی مبارزه می کند
ششم
نبوی و اهم اخبار: درست در زمانی که همه چیز در حال به هم ریختن است، با یکی از آشنایان که انسان معتقد و مومنی هم هست ، تلفنی حرف می زنم ، می گوید که در شهر خبر خاصی نیست . یک لینک از نمایشگاه گروهی تعدادی از خانمهای عکاس و نقاش را هم می فرستد که کلی عکس های بامزه و جالب در آن است . تهران، همین است ! هر کسی کار خودش را می کند ، مثل عبور از تونل وحشت که اسکلتی جلوی آدم ظاهر می شود و همه فریاد می زنند و بعد همه با هم می خندند، همین جوری است
هیس - سی آوریل : روزگاری پادشاهی بسیار ظالم بود که از ظلم وجور او کسی در امان نبود و پادشاه ، خود به این ظلم و جوری که بر مردم روا می داشت آگاه بود و در تعجب بود که چرا صدایی در اعتراض به این ظلمهایش بر هیچ حنجره و زبانی جاری نمی شود . بنابراین دستور داد که در دروازه های شهر تمام کسانی که از دروازه ها رفت و آمد می کردند را بخوابانند و و توپوزی به ماتحتشان فرو کنند بلکه شاید صدایی از کسی درآید . این رویه چند گاهی ادامه داشت تا اینکه بعد از مدتی پادشاه دید باز هم از کسی صدایی درنمی آید . بنابراین تمام مردم شهر را در میدان شهر جمع کرد و از آنها پرسید : ای مردم شهر کسی نظری یا اعتراضی بر آنچه ما با شما می کنیم ندارد؟ کسی پاسخ نداد . پس پادشاه دوباره سوالش را تکرار کرد و باز هم کسی پاسخ نداد . بار سوم سوالش را تکرار کرد ، این بار پیرمردی لرزان ، دست از جان شسته قدمی به پیش برداشت و با ترس و لرز به پادشاه گفت : ای پادشاه قدر قدرت ، چندی است که دستور فرموده اید بر دروازه های شهر توپوز بر ماتحت رهگذران فرو کنند . اما همانگونه که آن مقام والا مستحضرند رفت و آمد از دروازه ها بسیار زیاد است و عابران بسیاری روزانه از دروازه به سر کار خود می روند و غروب ها باز میگردند اما مامورانی که مسئول فرو کردن توپوز در ماتحت عابران هستند معدودند ، از این رو هر روز در بامداد و شامگاه ، ازدحام عظیمی در دروازه های شهر روی میدهد به گونه ای که تمام مردم شهر از کار و زندگی افتاده اند . پیرمرد آب دهانش را قورت داد و ادامه داد : از این رو اگر مرحمت نموده و فرمان دهید تعداد ماموران توپوز فرو کن را بیشتر نمایند ، تمام مردم شهر سپاسگزار این لطف و بخشایندگی پادشاه خواهند بود
***
لطفا اگر وقت کردید یک بار دیگر از اول بخوانید
***
برای خاتمه فقط عنوان وبلاگ نازنین عزیز برازنده است
به این هم عادت می کنیم




Monday, June 25, 2007

زنان و مردان

با توجه به نزدیک شدن روز زن ، خواندن متن زیر خالی از لطف نیست

Before the marriage:
...
He: Yes. At last. It was so hard to wait.
She: Do you want me to leave?
He: NO! Don't even think about it.
She: Do you love me?
He: Of course!
She: Have you ever cheated on me?
He: NO! Why you even asking?
She: Will you kiss me?
He: Yes!
She: Will you hit me?
He: No way! I'm not such kind of person!
She: Can I trust you?
...
Now after the marriage you can read it from bottom to the top!!!!
فرستنده
mazyarsanati@yahoo.com

Friday, June 22, 2007

سخنی از لائودزو

فرمان مران
عذاب آرد
آرام گیر تا جهان بیاساید
***
شادی حریم اندوه ست
اندوه ، حریم شادی
انجام را کیست ، کو تواند دید؟
***
راست نماید ، راست اما نیست
کژ گردد
نیک نماید ، نیک اما نیست
پلید گردد
انسان را ، گمگشتگی ، پایان نیست
***
دائو د جینگ ، بر گردان هرمز ریاحی و بهزاد برکت
***
ضمنا در مطلب قبلی نوشته بودم فضای دانشگاهها پس از انقلاب فرهنگی به سردمداری سروش
امین عزیز راهنمایی هایی در این مورد ارائه کرد
اصلاح میکنم البته نه کاملا مطابق با نظر امین
نه به سر دمداری آقای سروش ، بلکه انقلاب فرهنگی که یکی از سردمدارانش آقای سروش بود
برای اطلاع بیشتراینجا و اینجا و اینجا و اینجا و اینجا را هم میتوانید ببینید
نکته جالب اینجاست که آقای سروش در مصاحبه شان ضمن بیان برخی نکته های ناراست که البته توسط آقای نجفی برملا شده مهمترین استدلالشان این است که من تنها نبودم دیگرانی هم بودند . اتفاقا من آقای زیبا کلام را بسیار صادق تر از ایشان یافتم
در هر حال چه گویم که ناگفتنم بهتر است
***
تلک شقشقةهَدَرت ثَمِّ قََّرَت
شعله‌ای از آتش دل بود که فرو کش کرد
نلسون ماندلا گفت : می بخشیم اما فراموش نمیکنیم
***
اما بقول لائودزو .... نه ، یک بار دیگر خودتان بخوانید

Sunday, June 17, 2007

ذم شبيه به مدح يا مدح شبيه به ذم؟

يكي از كتابهاي جالبي كه خوانده ام چاپ دوم كتاب "جامعه شناسي ديني" نوشته ي آقاي دكتر يوسف فضايي است كه در سال 1364 منتشر شده است
به سه دليل اين كتاب برايم جالب است
نخست بخش ترجمه الاصنام ابن كلبي كه شرح بت هاي زمان قبل از اسلام است و فضاي فرهنگي عربستان را نشان ميدهد
دوم و بسيار مهم تر (و بنظر من بخش اصلي كتاب) يادداشت هاي تحقيقي مترجم است كه انصافا عالي و سرشار از ايده هاي بكر است
و بخش سوم كه بسيار قابل تامل تر است مقدمه چاپ دوم است . مقدمه اي كه كاملا آشكار است مترجم بناچار و براي دريافت اجازه انتشار از ارشاد وقت (جالب است . سال 64 زمان وزارت آقاي خاتمي در ارشاد است يا اشتباه ميكنم؟) مجبور به نوشتن آن شده است
بخش هاي آغازين مقدمه را با هم ميخوانيم (بخش هایی که با رنگ آبی آورده ام ، مربوط به متن کتاب فوق است) . مترجم مینویسد
در آن روزگار كه دانشجو بودم به مقتضاي همان دانشجويي - كه مطالعاتم محدود وانديشه ام خام بود - هر مطلبي از هر دانشمندي يا هر نويسنده اي مي شنيدم و مي خواندم ، غالبا درست تلقي ميكردم و قبول مي كردم و بخصوص درتاليف اين كتاب بعضي از آنها را دخالت مي دادم
سپس مترجم اعلام مي كند كه پس از چاپ اول براساس راهنمايي " بعضي صاحب نظران و روحانيان محترم اسلامي" مصمم شده اشتباهات خود را اصلاح كند ولي چون ناشر عجله داشته متن اصلي سر جايش مانده و بناچاردر مقدمه اشتباهات ذكر و رفع خواهد شد ، مشابه غلط نامه هايي كه ميگويند اين كلمات و جملات را قبل از خواندن اصلاح كنيد
اين راه حل كه نشان دهنده هوش بالاي مولف براي دست نبردن در كتاب و حفظ محتواي آن است ، بسيار مبتكرانه است
بخش هاي ديگري از مقدمه
الف - در ص 14 سطر 6 آمده است.... ولي حقيقت اين است كه به عللي كه در جهان ثابت شده تمدن غربي رو به انحطاط ميرود
ب - در ص 36 سطر 22 آمده است كه : بعضي آثار آني ميسم و سحر و جادو در ميان عرب جاهلي رايج بوده و در سوره فلق قرآن مجيد به آن اشاره شده . در اين مورد گفته ميشود كه : مطالب قرآن مجيد در آن مورد هيچگونه ارتباطي به آن عقايد ندارد و بلكه ما مسلمانان بايد معتقد باشيم كه هرچه در قرآن است وحي منزل ميباشد
پ - در ص 40 مطالبي آمده است كه مضمون آنها چنين ميتواند باشد : پيش از اسلام در عربستان بعضي اديان بزرگ مثل يهوديت و مسيحيت نفوذ داشتند و اين دينها بصورت تحريف شده بودند و حضرت محمد در آن عصر با بعضي از يهوديان و مسيحيان معاشرت ميكرده ... و در نقل اين مطالب به كتاب اسلام در ايران پطروشفسكي استناد شده است . در اين رابطه بايد گفت كه اولا از نظر منطقي ذكر يهود و مسيح و عقايد آنها در قرآن نميتواند دليل اين باشد كه ميان پيامبر و آنها ارتباطي وجود داشته باشد ، قرآن وحي است و وحي خداوند برهمه چيز محيط ميباشد . اگر بگويند آنها از وحي قرآن استفاده ميكردند نظر بسيار صوابي است (!!!؟ - تعجب از من است) و ثانيا قول پطروشفسكي را كه يك نويسنده ملحدي است نبايد ملاك شمرد چون سخن اوعاري از غرض نيست
ت - و نيز در صفحه 41 سطر 10 كه آمده است به عقيده ي ماسينيون فرانسوي ، سلمان فارسي از پيروان مزدك بوده كه به نزد پيامبر آمد و مسلمان شد و از خاصان پيامبر گرديد ، اولا از خاصان پيامبر بودن به علت استواري ايمان او بوده است و ثانيا عقيده ماسينيون براي ما حجت نيست
چندين و چند مورد ديگر هم از اين قبيل اصلاحات كه كاملا مشخص است نويسنده صرفا براي دريافت مجوز نشر نوشته نيز وجود دارد - جمعا سيزده مورد - كه فكر ميكنم ديگر نيازي به ذكر آنها نيست
در نهايت امر و درانتهاي مقدمه ميآورد
همين قدر بايد به آنچه كه در قرآن مجيد بيان شده ولو معناي بعضي از آنها را ما درك نكنيم ايمان داشته باشيم
***
فضاي چاپ و انتشار، فضاي دانشگاه ها پس از انقلاب فرهنگي (به سر دمداري آقاي سروش) و فضاي تحقيق و پزوهش براي اهل تحقيق در آن دوران - كه از قضاي روزگار ، دوران تسلط چپ آن روز يا اصلاح طلبان محترم فعلي است - براحتي از اين مقدمه ي هفت هشت صفحه اي قابل استخراج است
***
نميدانم نويسنده كتاب الان كجاست يا اصلا زنده است يا نه ولي درود بر او ميفرستم ، اول بخاط كتاب نغزش ، دوم بخاطر آنكه براي حفظ اثرش چنين راهي پيدا كرده و سوم بخاطر نوع نگارش هوشمندانه ي مقدمه اي كه از سطر سطر آن پيداست عقيده ي واقعي نويسنده چيست
***
اگر فرصتي بود قسمت هايي از اين كتاب ناب ( از بخش يادداشت هاي تحليلي مترجم) را در آينده خواهم آورد

Wednesday, June 13, 2007

تقدیم به تو

چه زیبایی تو! ای یار ، چه زیبایی
و چشمانت دو کبوترند
چه نیکویی تو ای دلدار ، و از حلاوت چه سرشاری
...
تو زیبایی ای عزیز من
باچشمهایت ، این دو کبوتر ، از پس برقع کوچک خویش چه زیبایی
...
ای که هم به یکی نگاه از نگاه های چشمانت جان مرا شیدا کرده ای
...
آن چشمه ساری تو که هرگز بنخشکد
تو بهشت نخستینی که عطرالاولین اش از بوی خوش خویش سرمست است
و خوشه های یاس های بنفش اش به سنبل الطیب پهلو می زند
ریحان اش عطر کافور می پراکند
و دارچین اش به زعفران می خندد
و بوی خوش بان اش عود بویا را بی قدر میکند
و مرش به حجله ی کندر در می آید
و ناربن اش
جادویی میوه های خویش
به ناز می جنبد
و جان
مفتون بوی های خوش
از خویش رها می شود
...
***
غزل غزل های سلیمان ، ترجمه احمد شاملو
***
بقول فرنگی ها
WOW

ای بابا

عجب گیری کردیم
یک ساعت است دارم تلاش میکنم اسامی دوستانی را به لینک های وبلاگ اضافه کنم . این کار را کرده ام ولی در خروجی وبلاگ اسامی شان ظاهر نمیشود . هر چه هم میکنم این مشکل حل نمیشود
***
نفهمیدم چطوری ولی بالاخره درست شد

Tuesday, June 12, 2007

Feet of Flames

فرصتی دست داد تا پس از چند سال ، دوباره شاهکار مایکل فلتلی (یا فلاتلی) را ببینم
اجرای بی نظیر وبا شکوه رقص ایرلندی و موسیقی بسیار زیبای آن اجرا در هاید پارک لندن ، واقعا انسان را به وجد می آورد
عنوانش ، تیتر همین مطلب است و با گوگل کردن براحتی میتوانید اطلاعات بیشتری هم بدست آورید مثلا اینجا
اگر امکانش را دارید و در دسترستان هست ، توصیه و بلکه خواهش میکنم دیدن این ویدئو را از دست ندهید
بارها و بارها ببینید و بشنوید و لذت ببرید

نکته

در اکثر شعرهای کهن ما ، عمدتا به ظاهر محبوب و معشوق پرداخته شده و زیبایی چشم و ابرو و بینی و گردن و... مورد توجه و تاکید قرار گرفته و پررنگ شده است
از معدود شعرهایی که علاوه بر ظاهر زیبا ، به "دانستن" و"دانایی"معشوق ( و به عبارت ساده تر به فهم و شعورش) توجه کرده و بعنوان حسنی از آن یاد کرده ، شعری است که در مطلب قبلی آوردم : بس دانک
***
شعر بنظرم از ولوالجی است و کشف نکته هم از دکتر شریعتی که البته یادم نیست در کدام کتابش

Wednesday, June 6, 2007

دلبرك

سيم دندانك و بس دانك و خندانك و شوخ
كه جهان آنك ، بر ما لب او زندان كرد
لب او بيني ، گويي كه يكي زير عقيق
يا ميان دو گل اندر ، شكري پنهان كرد

Tuesday, June 5, 2007

باز هم هوش ما

درمطلب قبلی چون خیلی از وضیت پیش آمده ناراضی بودیم همانند شرلوک هولمز عزیز به بحر تفکر فرو رفتیم و پس از غوص فراوان و غور در مساله ، ارشمیدس وار فریاد برآوردیم :"اورکا، اورکا" (یعنی یافتم) . قضیه آنطور که ما شکافتیم -البته مبرهن است این شکافتن ما ازنوع شکافتن پارچه و لباس نبوده بلکه قضیه ای است در مایه های شکافت اتوم بلکه مهم تر - از این قرار بوده
پرواضح است ایران در جدول باید در رتبه اول می بود ، چرا حالا نیست؟
ای دل غافل ، بلاشک و حتما احدی از چشم بادامی های هنگ کنگی رفته و دست در جدول برده
چطوری؟
خیلی راحت . صفحه‌ی اصلی - که ایران در صدر بوده - را دست کاری کرده و نتیجه شده آن چیزی که شده و نباید میشد
بنابراین راه حل چیست؟
طبعا برگرداندن حق به حق دار ( که ما باشیم) ، لذا امر کردیم صفحه‌ی مربوطه مجددا دستی اصلاح شود
و شد
***
حال کردید؟
***
چند دقیقه بیشتر نگذشته باز این چشم بادامی های حواس جمع دست به خرابکاری زدند و دوباره حق ما را ضایع نمودند
ولی مگر ما از رو می رویم؟
دوباره اصلاح میکنیم
دوباره تخریب کنند
باز اصلاح میکنیم
باز اصلاح میکنیم
بازاصلاح میکنیم
باز
***
پس بگرد تا بگردیم

Saturday, June 2, 2007

ضريب هوشي ما ايراني ها

حتما همه شنيده ايد كه خودمان ميگوييم ايراني ها باهوش ترين مردم روي زمين هستند
يك زماني جمله اي خواندم به اين مضمون كه :" انسانها اشرف مخلوقات روي زمين هستند ولي اين رو كي گفته؟ خود انسانها" ، حكايت ضريب هوشي ايراني ها هم بنظرم اينجوري مي اومد
تا اينكه در سايتي (يك دوست ايراني) باكمال تاسف ديدم اي بابا ، با ضريب هوشي 84 در رديف پنجاه وششم دنيا هستيم
عجب!؟
***
با توجه به روحيه فضولي كه دارم آدرس مربوطه را كنترل كردم كه ديدم اشتباه بود و يك فيلتر شكن است
فارسي جستجو كردم چيزي عايدم نشد
انگليسي سرچ كردم تا رسيدم به اين جدول در ويكي پديا
***
بابا اي والله
يعني ايران با ضريب هوشي 107 بين همه كشورها اول است
انصافا بسي حال كرديم
شما هم جدول را ببينيد و حالشو ببريد
نميدانم چقدر اين جدول مقرون به صحت است ولي نكته اصلي اين است كه
آخيش !! بالاخره بعد از مدتها يك موضوعي براي خوشحالي پيدا شد
***
البته باز يك جاي قضيه ميلنگد
باز حال گيري مجدد
پس چرا اينقدر بدبختيم؟
***
پي نوشت : الان كه لينك مطلب را كنترل كردم با كمال تعجب ديدم در جدول كذايي جاي ايران و هنگ كنگ عوض شده ، يعني هنگ كنگ شده اول با همان 107 امتياز و ايران رفته جاي هنگ كنگ
جالب اينجاست كه الان هر دو صفحه جلوي من هست با يك آدرس . همه چيز مشابه است غير از جاي ايران و هنگ كنگ
بخشكي شانس
براي نيم ساعت هم نتونستيم دل خوش باشيم

 
300 the movie