Saturday, July 28, 2007

تشکر ، ضمنا شیخ حسن کشکت رو بساب

قبلا هم گفته بودم سواد کامپیوتری ندارم
راستش را بخواهید چون فرد مطلعی هم دم دست نبود ، تا الان هم به روش سعی و خطا پیش آمده ام
منتها باید از چند نفر از دوستان تشکر کنم که از راهنمایی دریغ نکردند
اول از همه عبدالرضای صبور و پرحوصله که سوالهای زیادی را پاسخ داد
ار رها ی با صفا و عزیز که فنی و غیر فنی دلگرمم کرد
از کامران مهربان
از عمو اروند گل که مشکل کامنت دونی وبلاگم به لطف راهنمایی او حل شد
هرچند نفهمیدم چه خرابکاری ای کردم که همه ی کامنت های قبلی دوستان حذف شد
بسیاری دیگر نیز نظر داده اند که اینجا از همه شان تشکر میکنم
***
از چند نفر هم گله دارم که علیرغم چندین و چند بار سوال کردن من و کامنت گذاشتن و ایمیل فرستادن ، متاسفانه وقتی نداشتند و وقعی نگذاشتند

***
اصلاحات بعدی که وبلاگ نیاز دارد و بتدریج هر وقت راهشان را یاد گرفتم ، انجام خواهم داد به این قرارند
کامنت دونی الان چپ چین است که باید راست چین شود
فونتش کوچک است که باید بزرگ شود
آیکون ندارد که باید داشته باشد
فونت وبلاگم آریال است که باید بشود تاهوما
هرکاری کردم نتوانستم بالاترین را به مطالبم اضافه کنم و استفاده از راهنمای بالاترین هم افاقه نکرد چون پیغام خطا میدهد ، که باید اضافه شود
بلد نیستم لوگوی سایتها و وبلاگ های دیگر را در وبلاگم درج کنم چون پیغام خطا میدهد
رنگ های زمینه ی وبلاگم را هم باید دستکاری کنم
...
نظر سنجی هم اضافه کنم
...
فوروم و خبرنامه و خلاصه هرچی که دم دستم برسد
...
خلاصه وبلاگی درست میکنم وبلاگ
یک وقت دیدی کارم از وبلاگ هم گذشت و به سایت رسیدم
...
چه سایتی بزنم من
...
یواش یواش

...
کار خدا را چه دیدید؟
یک وقت دیدید زدیم روی دست گوگل و یاهو
...
فقط مانده ایم کارمان که رونق گرفت ، با این قانون ضد تراست آمریکا که الان باهاش مرتب مایکروسافت را نقره داغ میکنند ، چه کنیم؟
البته آنهم راه حل دارد . اگر از ما شکایت شد میرویم دادگاه و چنان داد سخن میدهیم که
...
نه ، خودمان نه ، این همه پول وکیل میدهیم برای چه؟ این کار وکیل های چپ و راستمان است که بروند و رای دادگاه را برایمان درست کنند
اگر نتوانستند؟ غلط میکنند نتوانند . همچین لگدی بزنیم بهشان که

***
میگویند کسی روزی دو کوزه ی شیره برای فروش به شهر می برد . در بین راه جهت رفع خستگی ، کوزه ها را جلویش به زمین میگذارد و به درختی تکیه میدهد و کم کم به خیالات رفته که اگر شیره ها را خوب بخرند ، میتواند بار دیگر چهار کوزه بیاورد و چهار تا را هشت تا بکند و بعد آنها را تبدیل به روغن بکند و اگر زیادتر بیاورد و مرکز فروش داشته باشد ، حجره ی تجارت باز کند و کاروبارش بالا گرفته تا آنجا که امین التجار شود ، سپس به خواستگاری دختر حاکم رود و داماد حاکم شود وتا روزی با دختر حاکم گفت و گویش شده چنان لگد به او بنوازد که نقش زمینش کند

***
لگد زدن همان و شکستن دو کوزه شیره همان

Thursday, July 26, 2007

زمستان


نهان گشت کردار فرزانگان
پراگنده شد کام دیوانگان
هنر خوار شد ، جادویی ارجمند
نهان راستی ، آشکارا گزند
شده بر بدی ، دست دیوان دراز
به نیکی نرفتی سخن جز به راز
...
ز پیمان بگردند وز راستی
گرامی شود کژی و کاستی
پیاده شود مردم جنگجوی
سوار آنک لاف آرد و گفت و گوی
...
رباید همی این از آن ، آن از این
ز نفرین ندانند باز آفرین
نهان بدتر از آشکارا شود
دل شاهشان سنگ خارا شود
بداندیش گردد پدر بر پسر
پسر بر پدر هم چنین چاره گر
...
به گیتی کسی را نماند وفا
روان و زبانها شود پر جفا
...
زیان کسان از پی سود خویش
بجویند و دین اندر آرند پیش
***

***
غیرت اندر بندهای بندگی ، پیچان
عشق در بیماری دلمردگی ، بی جان
...
باغ های آرزو ، بی برگ
آسمان اشک ها ، پربار
خوبرو آزادگان دربند
روسپی نامردمان در کار

***
فردوسی و سیاوش کسرایی

Monday, July 23, 2007

دو نکته و یک سوال

راستش را بخواهید ، روز اول که میخواستم وبلاگ بزنم ، دودل بودم که از سرویس های فارسی استفاده کنم یا خارجی . آخر سر تصمیم گرفتم با بلاگ اسپات شروع کنم . هرچند با این کار بسیاری امکانات و تنوع قالبها و سهولت اضافه کردن مواردی چون کنتور و ... را از دست دادم

اما انگار کار درستی انجام دادم

***

نکته اول : حدود دو ماه پیش مهدي بوترابي ، مديرعامل پرشين‌‏بلاگ توسط مأموران دادستاني تهران بازداشت شد

بعضی گفتند بدلیل ارتباط احتمالی با ناپدید شدن با عليرضا عسگری بازداشت شده است ، هر چند بسیاری دیگر نگران اطلاعات شخصی وبلاگ های تحت پوشش بودند

نکته دوم : پرشین بلاگ طی اطلاعیه ای اعلام کرد: دامنه اینترنتی پرشین بلاگ دات کام مورد تعرض و سرقت هکرهای عراقی قرار گرفته است
توضیحات و دلایل زیادی ارائه شده
اما من چون اطلاعات فنی ندارم ، میپرسم

سوال : آیا هکرها واقعا عراقی هستند؟
***
پی نوشت : آقای لواسانی علاوه بر مو دیدن ما ، پیچش مو و اشارت های ابرو را هم دیده است . عنوان مطلبش این است : معمایی به نام پرشین بلاگ/ بوترابی پرشین بلاگ را هک کرد

Saturday, July 21, 2007

خر بودن یا نبودن ، مساله این است

کیهان اعلام کرد : بشتابید برای شنیدن اعترافات
اعتراض کردند که پخش تلویزیونی اعتراف قبل از خاتمه ی دادگاه ، قانونی نیست
پس قوه قضاییه اعلام کرد : اینها اعتراف نیست ، بلکه سخنان کارشناسی است در یک برنامه تلویزیونی
برای توضیح بیشتر در خصوص موارد بالا اینجا را بخوانید
***
امام جمعه تهران هم در این مورد صحبت کرد
توضیحش اینجاست
یکی از نمایندگان هم فرمابشاتی داشت
این یکی دیگر توضیح ندارد
***
هدف چه بود؟
اینجا و اینجا را بخوانید
***
حالا این بنده های خدا متهمند برای انقلاب مخملی تلاش میکرده اند
اصلا انقلاب مخملی خوب است یا بد؟
مهجاد ، پاسخ قشنگی به این سوال داده است
شاید کسانی که انقلاب های رنگی را نمی شناسد تا حدی روایت این فیلم را باور کنند ، اما کسانی که تحولات آسیای میانه را دنبال می کند نمی توانند انکار کنند که زندگی مردم بعد از انقلاب های رنگی در اوکراین و گرجستان و قرقیزستان بهبود یافته و دموکراسی هم بسط پیدا کرده است ولی در عوض ( در) کشورهایی چون ازبکستان که انقلاب مخملی در آن شکست خورد یا بلاروس که در آن حامیان روسیه با تقلب آشکار در انتخابات قدرت را از آن خود کردند ، نبود رسانه های آزاد و نهادهای مستقل همچنان فعالان دموکراسی را رنج میدهد و دولت هم به خود اجازه می دهد که مخالفانش را به شدت سرکوب کند . به همین دلیل انقلاب های رنگی پیروز در آسیای میانه چه با منشا بیرونی شکل گرفته باشد ، چه اپوزسیون داخلی آن را هدایت کرده باشد ، برای غالب مردمی که آن را تجربه کرده اند تجربه بالنسبه مبارکی بوده است . وزارت اطلاعات هم اگر هدفش این بوده که با قرار دادن اعتراف های اسفندیاری و تاجبخش و جهانبگلو در لابلای این فیلم به مخاطب القا کند که اینان هم در اندیشه انقلاب مخملی در ایران بوده اند ، ناشیانه عمل کرده است . زیرا نه انقلاب های مخملی پدیده مذمومی به شمار می رود و نه از اعتراف هایی که لابلای این مستند نمایش داده شد می توان توطئه برپایی انقلاب مخملی را رد یابی کرد
***
بقول استاد نبوی عزیز
لطفا یک انقلاب مخملی به ما بدهید
***
انقلاب مخملی ایران چه رنگی باشه خوبه؟
یا بهتر است بگوییم به درد ایران چه رنگی می خورد؟
مرجان خانم میگوید : قهوه ای
من که فکر های بی ادبی نمی کنم
دلیل این رنگ را از خودش بپرسید
***
خروجی چه شد؟
از همه ساده تر آقای ابطحی توضیح داده است
یک وقتی یکی از منبری های معروف از شهرستان خودش آمده بود مشهد و آنجا اقامت گزیده بود ومنبر می رفت و حسابی منبرش مورد استقبال قرار گرفته بود. همه تعجب کرده بودند. یک روز خودش می گفت رمز موفقیت من این است که جوری حرف میزنم که مردم از صحبت های من یک جور برداشت کند و حکومت یک جور دیگر و هردو راضی باشند. حالا در مورد اعترافات تلویزیونی هم ماجرا از همین قرار است . همه خوشحالند . حکومت تصور می کند که مردم قانع شده اند و خوشحال است. زندانیان خوشحالند که زمینه ی آزادی شان فراهم میشود و نیز می دانند که بعد از آزادی حرف های دیگری می زنند. مردم هم میدانند که این اعترافات در زندان بوده و طبعا از روی اجبار . خلاصه همه خوشحالند. این هم نگاه مثبت به این پدیده ی منفی اعترافات داخل زندان
***
شعری از اشرف الدین گیلانی - نسیم شمال
دست مزن ! چشم ، ببستم دو دست
راه مرو! چشم، دو پایم شکست
حرف نزن ! قطع نمودم سخن
نطق مکن ! چشم، ببستم دهن
هیچ نفهم ! این سخن عنوان مکن
خواهش نافهمیِ انسان مکن
لال شوم، کور شوم، کر شوم
لیک محال است که من خر شوم
***
شعری منسوب به ابن سینا و نه خیام
با این دو سه نادان که چنین می دانند
از جهل که دانای جهان ایشانند
خر باش ، که این جماعت از فرط خری
هر کو نه خر است ، کافرش میدانند
***
حالا حق با نسیم شمال است یا ابن سینا؟

Tuesday, July 17, 2007

Don't Worry, Be Happy

راستش باید اعتراف کنم در مورد موسیقی دارای مشرب وسیعی هستم ، هر چند از این موضوع متاسف نیستم
مثلا از "جان جهان" آقای شجریان همان اندازه لذت می برم که از" رقص بهار" آقای روحانی . شنیدن "خونه عشق" خانم هلن را دوست دارم هم چنان که" آکروپولیس" یانی - بخش هایی مثل نوستالژیا و ...- را ، با آهنگ فیلم های پاپیون یا آخرین موهیکان عشق می کنم و در همین حال بخشی از سنفونی 5 بتهوون - که وسط هایش است ، نزدیک به آخرش - شیدایم می کند
حتی از بعضی آهنگ های هندی لذت می برم و در عین حال کارمینابورانای کارل اورف را می پسندم ، از "هوای حوا" مرحوم عبدالهی خوشم می آید و هنوز که هنوز است با شنیدن آهنگ یکی از ترانه های خانم گوگوش - همانی که میگفت : میگفتی بی تو هیچم ، با من بمون همیشه - نا خودآگاه زمزمه اش بر لبم جاری می شود
باز باید اعتراف کنم در عوض ، بعضی کارهای بزرگ موسیقی بدلم نمی نشیند که البته اطمینان دارم دلیلش حتما عدم تعلیم و تعلم این سلیقه ی موسیقیایی بنده است
راستش را بگویم دوست دارم بدون پیش داوری موسیقی بشنوم ، به همین خاطر ممکن است نتوانم کاری از اساتید را تا آخر تحمل کنم در عین حال ترانه ای مثل " دردت به جونم ای یار ، عاشق شدم من انگار - فکر هوس ندارم ، هوای عشقه در کار" آقای بیژن مرتضوی یا " تو قبله گاه منی" آقای امید را چندین و چند بار گوش کنم
اضافه شود شور امیراف و یک نغمه ی روسی زیبا که فکرکنم نامش کاتیوشا یا کاتیوشکا است و غمت در نهانخانه ی دل نشیند - البته ورژن قدیمی و اصلی اش - وآهنگ کریستف کلمب ونجلیز و محمد رسول الله موریس ژار و ...خلاصه ی کلام ، آش هفت جوشی است برای خودش
***
یکی از ترانه هایی که خیلی دوست دارم و زمانی که پخش میشد - حدود هجده نوزده سال پیش - مرتب پیچ تنظیم رادیوها را میچرخاندم تا به اتفاق دوستان آن را بشنویم ، آوازی است که میخواهم در این پست برایتان بگذارم . خواننده اش آقای بابی مک فرین است که آن را در سال 1988 خوانده و ظاهرا در سال 1989 برنده ی جایزه ی گرمی شده که مشابه اسکار است در موسیقی
متن شعرش از این قرار است
Here's a little song I wrote
You might want to sing it note for note
Don't Worry — Be Happy
In every life we have some trouble
But when you worry you make it Double
Don't Worry — Be Happy
Ain't got no place to lay your head,
somebody came and took your bed
Don't Worry, Be Happy
The landlord say your rent is late,
he may have to litigate
Don't Worry — Be Happy
Ain't got not cash, ain't got no style,
ain't got no gal to make you smile
Don't Worry — Be Happy
Cause when you worry your face will frown
and that will bring everybody down
Don't Worry — Be Happy
این هم یک فلش که بنظرم با مزه آمد
حالا خود ترانه

Sunday, July 15, 2007

کودک شعبده باز

می بینم که همه هجوم می آورند
گرد کودک بخشنده ، تا جایی که نزدیک است بر زمینش بیفکنند
و او ، همچنان که در رویا ، جواهرات را به رقص میآورد
و مردم بی وقفه می قاپند
...
ولی اینک نمایشی تازه
آن یکی که تقلا می کرد تا چیزی بقاپد
پاداش بدی در برابر زحمت خود می یابد
دستاوردش ناگهان به هوا می رود
و دانه های گردن بند مروارید پراکنده می شود
...
و در کف دست او سوسکها می لولند
وقتی هم که دیوانه ی بینوا دور می ریزدشان
گرداگرد سرش در وزوز می آیند
آن دیگری ، به جای میلیونها سکه
جز شاپرکهای شوخ به چنگ نمی آورد
...
کودک شعبده باز وعده فراوان می دهد
ولی جز نقش ظاهر نمی بخشد
***
از فاوست ، شاهکار گوته
***
شعر مطلب قبلی هم از ایرج میرزا بود

Wednesday, July 11, 2007

بخندیم یا گریه کنیم؟

باز هم در فشاندند
رييس‌جمهور هم‌چنين پرسيد : چرا مركز آمار كشوري ما نمي‌تواند يك بانك آماري مناسب داشته باشد و چرا بايد مردم براي يك كاربانكي مجبور شوند به ده‌ها شعبه بانك‌ها مراجعه كنند؟
بانک آماری و شعبه های بانک!!؟
بنظرم هم آقای گودرزی و هم خانم شقایقی هر دو باید بروند خودکشی کنند تا دیگر به اسم آنها این جملات قصار صادر نشود
***
نه کند هیچ گفتگو با کس
نه به حرف کسی نماید گوش
کارهایی کند سفیهانه
خارق عادت و مخالف هوش

Monday, July 9, 2007

برای تامل

A winner
tries to judge his own acts
by their consequences ,
and other people's acts
by their intentions ;
a loser
gives himself all the best of it
by judging his own acts by his intentions,
and the acts of others by their consequences.
***
Sydney . J. Harris

بمب گوگلی جدید

از سایت کلاغستون به سایت اکبر سردوزامی رفتم
بحثی دارد راجع به سرچ تصاویر در گوگل
با عرض معذرت از تمامی شما ، اگر در گوگل بعضی کلمات بی ادبی را - البته به زبان فارسی - در قسمت تصاویر جستجو کنید به نتیجه ی خنده داری میرسید
***
نکته اول : برای جستجو حتما نیاز به فیلترشکن دارید
نکته دوم : بلانسبت همجنس گراها
نکته سوم : کاری از دستمان برنمی آید ، مگر اینجوری دلمون خنک بشود ، فکر کنم این را بهش میگویند رفتار من کودکی مخرب
نکته چهارم : سرمنشا از اینجاست
نکته پنجم : اصل جمله اینجوری بوده مدیونی اگه فکر کنی شبها جز نون پنیر چیزی میخوره
***
دیگه از این تابلوتر کلمه ی مورد نظر رو بگم؟

Saturday, July 7, 2007

چند تا عکس همین جوری ، بدون هیچ غرض و مرض





***
عکس اول : آقای احمدی نژاد در دادگاه روزنامه سلام
عکس دوم : خانم الهام حمیدی و آقای شهاب حسینی
عکس سوم : خانم گلشیفته فراهانی
***
هرگونه ارتباط معنایی بین عکس های فوق تکذیب می شود
برداشت و تحلیل سیاسی ، هنری ، اجتماعی ، تاریخی ، جغرافیایی ، استتیک ، استاتیک ، دینامیک و غیره و غیره.........هم ممنوع
***
خدا خودش رحم کند
عکس خانم امیر ابراهیمی را که آوردم هم میهن تعطیل شد
با این عکس ها ، بنظرتان کجا بهم میریزد؟

Tuesday, July 3, 2007

عجب سق سیاهی

شانس ندارم
گفتم یک مطلب بیربط با سیاست بنویسم ، هوایی تازه شود
نشد
***
روزنامه هم میهن توقیف شد
میگویند ظاهرا دلیلش نقص در رسیدگی قبلی است
اما مهجاد ریزبینانه تر برخی دلایل واقعی را شکافته است
روزنامه توقیف شد و جمعی بیکار
به همین سادگی
***
الف میگوید : یکی ازبهانه هایشان ، همان عکس زیبایی است که من در مطلب قبلی آورده بودم
با کمال پوزش از دوستان ، دیگر عکس افراد مورد علاقه ی خود را نمیزنم
میترسم کل زمین و زمان بهم بریزد
گفتم که
شانس نداریم
***
نفیسه خانم شعری از شاملو آورده که خیلی بجاست
نه امیدی ، چه امیدی ؟
به خدا حیف امید
نه چراغی ، چه چراغی؟
چیز خوبی میشه دید؟
نه سلامی ، چه سلامی؟
همه خون تشنه هم
نه نشاطی ، چه نشاطی؟
مگه راهش میده غم؟

دور از سیاست

در باره خانم امیر ابراهیمی زیاد گفته شده است
مطلب بسیار خوبی هم آقای فرجامی نوشته اند با موضوع شرم یا حماقت که خواندنی است
در باب ظلم و نامردی ای که در حق این خانم به عمل آمد هم زیاد صحبت شده
...
خلاصه کنم
خیلی کاری با این بحث ها ندارم
فقط این عکس بنظرم قشنگ بود
لبخند شان کمی شیطنت آمیز است ، نه؟
***
ضمنا به نوار سفید دور مچ دستش توجه کردید؟
این نوارها در چند رنگ عرضه شده که هرکدام از رنگ ها معنای خاص خودش را دارد
سفید به بمعنی حمایت از مدرسه سازی است
زرد حمایت از بیماران مبتلا به سرطان
صورتی حمایت از بیماران مبتلا به سرطان سینه
سیاه حمایت از اهدای عضو
قرمز در رابطه با ایدز
آبی در ارتباط با مبارزه با اعتیاد
و نارنجی بمعنی حمایت از حقوق کودکان
صفورا خانم در این مورد توضیحات بیشتری داده است
***
عکس بقیه هنرمندهای مورد علاقه ام را هم بزنم؟

Sunday, July 1, 2007

خاتمی

خبر این بود : خاتمی دست داد
منظور نه آن دستی است که حمالان حکم در بازی گنجفه میدهند
بلکه دستی است که بلا به دور ، به اقتضای ادب و فرهنگ و تمدن فشرده شود
البته واضح و مبرهن است انجام چنین کار شنیعی اصلا در قاموس ما نمی گنجد
***
هنرمند محبوب اعصار میفرماید : تو چشام نیگاه کن و دس تو بذار تو دستم
***
خاتمی مورد هجوم تبلیغاتی جناح دیگر قرار گرفت
بر سر در کاروان سرایی
تصویر زنی به گچ کشیدند
ارباب عمایم این خبر را
از مخبر صادقی شنیدند
گفتند که وا شریعتا ، خلق
روی زن بی نقاب دیدند
آسیمه سر از درون مسجد
تا سر در آن سرا دویدند
ایمان و امان به سرعت برق
می رفت ، که مومنین رسیدند
این آب آورد ، آن یکی خاک
یک پیچه ز گل بر او بریدند
ناموس به باد رفته ای را
با یک دو سه مشت گل خریدند
چون شرع نبی از این خطر جست
رفتند و به خانه آرمیدند
...
این است که پیش خالق و خلق
طلاب علوم روسفیدند
با این علما هنوز مردم
از رونق ملک نا امیدند
(ایرج میرزا)
***
خاتمی دست دادن را انکار کرد
خاتمی گفت اصلا نه دست دادم و نه هیچی
(برای آنها که ضرب المثلش را شنیده اند)
***
بعد از اباطیل من بخوانید درست و حسابی های زیر را
***
تازگی ها اختیار کلام زود از دست میرود
شاید بیخود خوشحال شدم از دست دادن خاتمی بعنوان یک حرکت اندیشیده شده
شاید بی جهت ناراحت شدم از انکار خاتمی
من هم میدانم که بقول آقای روح : دلیل فشار به خاتمی بخاطر دست دیگرش است
ولی آیا آقای خاتمی نمیداند حداقل بخش کوچکی از دلیل هجمه ی جناح مخالف ، بخاطر بهره برداری از نشان دادن ضعف قدم وی است با انکارش
بله
میدانم
سگ آقای خاتمی می ارزد به خیلی ها
***
ولی
بقول شمس تبریزی
آخر ، پیر است در دین
از آن گرمترک می بایست

 
300 the movie