Tuesday, December 25, 2007

برنامه نود يا چگونه صفايي فراهاني ، يك تنه ، عمله و اكره‌ي محمود را سوسك كرد

نميدانم ديشب برنامه نود را ديديد يا نه ؟ من كه ديدم و حسابي لذت بردم. آقاي صفايي را دعوت كرده بودند به دوئلي كه از قبل براي ضايع كردنش برنامه ريزي شده بود. اما مگر توانستند؟
يكي مرد جنگي به از صد هزار
اول از همه خود عادل شروع كرد . ولي هرچه تلاش كرد به روش هاي معمولش صفايي را گير بيندازد موفق نشد ، در ادامه كيومرث هاشمي معاون علي آبادي وارد گود شد(از طريق تماس تلفني) . او هم كم آورد .بعد از او سخنگوي تربيت بدني از پشت تلفن شروع كرد به اراجيف بافتن ( واقعا اينها فكر ميكنند مردم احمقند؟) ، او هم بد جورضربه شد .كارگرداني تلويزيوني برنامه بسيار جالب بود . در يكي از صحنه ها كه كيومرث هاشمي داشت دروغ ميگفت ، تصوير چهره‌ي صفايي را نشان داد كه همان لحظه داشت سرش را تكان ميداد با ريشخندي بر لب ، انگار با زبان بي زباني ميگفت اين پست چه ارزشي دارد كه اينقدر خودت را ضايع ميكني
وضع جوري شد كه صداي عادل هم درآمد و در پاسخ به آقايان كه هي ميگفتند تريبون يك طرفه است گفت ما از همه‌ي شما دعوت كرديم ، خودتان نيامديد
تا ساعت دو نصفه شب طول كشيد
اما
آقا ، حال كرديم اساسي
***
اطلاعات بیشتر در اینجا

Wednesday, November 28, 2007

لواشک آلو ، برگه ی هلو

مکالمه ی حسن کچل با پهلوون

حسن کچل: رخصت . پهلوون : فرصت
حسن کچل(امیدوار):خسته نباشی پهلوون . پهلوون: پاینده باشی جوون
ازکدوم جنگ میایی پهلوون؟ جنگ؟ آره ، جنگ اژدهای هزارپای هفت سر. گفتی اژدها؟ شاید دیوا . دیوا؟
آره پهلوون. تو از پهلوونای قصه حرف میزنی ،من پهلوون قصه نیستم . مگه تو پهلوون نیستی؟
پهلوون هستم اما پهلوون قصه نیستم . پس تو از کجا میایی؟ از مسابقه . از مسابقه؟ آره . مسابقه دیو کشی؟
بازم میگه دیو! آدم . آدم با آدم؟ آدم با آدم ، حریف با حریف ،ولی مثه دو دوست ، دو ورزشکار
ورزشکار؟ آره، من سنگ هفتاد منی رو بلند کردم . از کدوم چاه؟ بازم میگه چاه . از جلوی کدوم چشمه؟
چشمه؟ آره همون چشمه که آبش به رو مردم شهر بسته اس . من سنگو از رو زمین صاف بلند کردم
زدیش رو سر دیوا؟ بازم میگه دیو! من سنگو گذاشتم سرجاش . چرا؟
واسه اینکه اگه یه بند انگشت اشتباه میکردم ، بازنده بودم ، آخه گوش تا گوش داور نشسته بود
حسن کچل(طعنه زنان):خسته نباشی پهلوون .پهلوون:پاینده باشی جوون. ولی آخه دیوا چی می شن؟اژدها؟
من دارم از حالاخودمو واسه بهار آینده آماده میکنم . پس تو فکرشی
میخوام تو اون بهار سنگ صدمنی رو وردارم. که دوباره بذاری سرجاش!؟
آره به یاری حق . لواشک آلو! چی؟
برگه ی هلو!! چی؟؟
حسن کچل(نا امید):خسته نباشی پهلوون . پهلوون : پاینده باشی جوون

از فیلم حسن کچل
نویسنده و کارگردان: مرحوم علی حاتمی

Wednesday, October 3, 2007

خاموشی یا مرگ؟

در کامنت دونی مطلب قبلی ام آمده بود

سامی:سلام
من دوست مرحومه مغفوره خانم غزاله نویسنده ی وبلاگ آوای حزین غزاله هستم
خواستم به اطلاع برسانم وبلاگ ایشان به دلیل فوت نابهنگامشان دیگربه روز نمی شود
موفق ومویدباشید
یاحق

***
وب جای عجیبی است. این دنیای مجازی شباهت های فراوانی با جهان واقعی دارد و در عین حال
در موادی بسیار از آن متفاوت است
دوستیها و دشمنی هایی فراوان و پر حرارت در این دنیای مجازی شکل میگیرد ، ریشه میدواند و پیوند می گستراند بدون آنکه یکدیگر را ببینیم و بشناسیم
شادی ها و خوشی ها را باهم قسمت میکنیم ، از غم ها و اندوهمان میگوییم ، بسیار راحت تر و سهل تر از زندگی واقعی ، چرا که در پس سپر و زره ناشناس بودن امنیت یافته ایم .بسیاری از گفته ها و نوشته هایمان صادقانه تر از دنیای اول است و جالب اینکه شاید دروغ هایمان هم کثیرتر . چگونه میشود راست و دروغ را در این دنیای مجازی از هم تشخیص داد؟
در این دنیا با افراد مختلفی آشنا میشوی ( واقعا آشنا میشوی؟) بدون آنکه بشناسی شان ، چند ساله است؟ نمیدانی . در کجا زندگی میکند؟ تصوری نداری . اصلا زن است یا مرد؟ هیچ نمیدانی
بقول خیام :آیا تو چنانکه می نمایی هستی؟
اما از شنیدن خبر نبودنش ، رفتنش ، مرگش ، قلب آدم فشرده میشود و کام ات تلخ و فکرت مشغول و بلکه شاید حتی بغضی در گلو و اشکی به چشم هم راه یابد
خبر تلخی را در ابتدا خواندید . آیا راست است؟ آیا همان طور که سامی نوشته واقعا دختری جوان با هزاران امید از بین ما رفته است؟
بیشتر دوست دارم باور کنم که این هم از آن دست خبرهای غیر واقعی دنیای وب است . مثلا فکر کنم اصلا شاید غزاله و سامی یک نفرند . یا شاید غزاله ای که در "دلتنگی های من " می نویسد همان غزاله ایست که خبر مرگش گفته شده
دروغش بدانیم خوش تر است . اما اگر راست باشد چه؟عجیب نیست که ذهن انسان درگیر نبودن کسی میشود که نمی شناسی اش و تا ابد هم نمی بینی اش؟
تا ابد؟
اما نوشته هایش هست. در وبلاگش
تا ابد
***
آخرین نوشته ی غزاله

در انزوای کوچه

روح من است که روی دست باد برده می شود

و تکه تکه می شود

این تازه اول کار است

نقطه آغاز نابودی یک انسان

شمعدانی ها

وقتی که به من می نگرند

انگار

تجسمی از ریشه خشکیده یک گیاه غمگین را می بینند

که با تکیه به دیواری پوسیده

سعی می کند بایستد

و بگوید

من زنده ام

***
این بلاگ اسپات چه مرگش است؟
ابزارهای ادیت متن اش کجا رفته؟

Friday, September 7, 2007

یک کیلو آهن سنگین تر است یا یک کیلو پنبه؟

حتما اکثرتان با دیدن تیتر مطلب خندیده اید و با خود گفته اید این دیگر چه سوالی ست؟ مگر ما بچه ایم که اینجوری میخواهی هوشمان را تست کنی؟معلوم است که هر دو مساوی هستند
خیر دوستان ، مساله به این سادگی ها هم نیست . بیایید کمی بیشتر در این موضوع غور کنیم
مثلا اگر بپرسیم یک کیلو چوب سنگین تر است یا یک کیلو آهن ، چه جوابی میدهید؟
یا یک کیلو آلومینیوم و یک کیلو آهن؟
باز هم همان جواب را میدهید؟
بیایید جور دیگری سوال را طرح کنیم
اگر شما مثلا مقداری آلومینیوم و مقداری آهن داشته باشید و آنها را به سوپر مارکت محله تان ببرید تا آنها را وزن کند ،فکر میکنید کدامیک واقعا سنگین تر است؟ اگر پس از وزن کردن ، هر دو یک کیلو بودند باز هم با قاطعیت میگویید هر دو مساویند؟
کدامیک واقعا سنگین تر است؟
این کلمه ی " واقعا" شما را به شک نینداخت؟
کدامیک " واقعا" سنگین تر است؟
دوباره فکر کنید
البته همه میدانید که داریم از دو جسم با چگالی مختلف حرف میزنیم ، یعنی در صورت جرم یکسان ( و چون در یک نقطه داریم آنها را وزن میکنیم با وزن یکسان) دارای حجم های متفاوتی هستند . میگویید تاثیری در جواب ندارد . اندکی صبر کنید دوستان ، زود قضاوت نکنید
همیشه مساله ها آنطور که در نگاه اول بنظر می آید حل نمیشوند
دقت کردید در طرح نهایی مساله چی گفتم؟
دو جسم را دارید در محله تان وزن میکنید
نه! نه! منظورم این نیست که ترازوی سوپرمارکت محله تان مشکل دارد( هرچند که بعید نیست) ، برای ساده شدن میتوانیم فرض کنیم ترازو مشکل ندارد ، فرض هم میکنیم فروشنده مغازه هم سعی ندارد شما را با دادن اطلاعات غلط اذیت کند ، قدرت بینایی اش هم مشکل ندارد ، دقت ترازو هم بالاست ، فروشنده هم وزن را هم گرد و روند نکرده است ، هرچند در عمل همه ی این موارد ممکن است وجود داشته باشد و دهها عامل مداخله گر دیگر نیز ممکن است بر نتیجه ی آزمایشتان تاثیر بگذارد
کمی بیشتر فکر کنید ، در اندوخته ی معلومات فیزیک تان تفحص کنید
چه شد؟ چیزی بنظرتان نرسید؟
آها ، شما چند نفر فهمیدید . آفرین . ولی لطفا سکوت کنید و اجازه دهید بقیه هم فکر کنند
...
گفتم در مغازه ، چیزی بذهنتان نرسید؟ حوصله تان سر رفت؟ بگویم؟
بسیار خوب
با یک راهنمایی چطورید؟
دارید روی کره زمین توزین میکنید
میگویید تاثیری ندارد؟ چرا اتفاقا مهم ترین مساله همین است
دارید در روی زمین که سرشار از هواست این آزمایش را انجام میدهید . فکر کنم اکثرا متوجه شدید و خندیدید . درست است . چند نفرتان توضیح بیشتر میخواهند؟
باشد . ارشمیدس . باز هم توضیح بیشتر؟ قانون ارشمیدس یادتان رفته؟
اگر جسمی در سیالی قرار گیرد به اندازه وزن سیال جابجا شده سبک میشود . حالا شد؟ هوا هم سیال است ، دو جسم شما در این هوا قرار گرفته اند و هر کدام به اندازه حجم خود هوا جابجا کرده اند ، اما حجمشان فرق میکند ، آنکه چگالی اش کمتر است حجمش بیشتر است مثلا یک کیلو آلومینیوم حجم بیشتری از یک کیلو طلا دارد پس هوای بیشتری جابجا کرده و بیشتر سبک شده است
میگویید وزن هوا در مقایسه ناچیز است؟
بله . درست میگویید . ولی ما که میزان دقت مورد نیاز برای حل مساله را مشخص نکردیم
فرض کنید آلومینیوم به اندازه دو هزارم گرم هوا جابجا کرده و لذا به اندازه دو هزارم گرم سبک شده و آهن که حجمش کمتر است هوای کمتری جابجا کرده پس مثلا به اندازه یک هزارم گرم سبک شده ، نتیجه این میشود که آهن و الومینیومی که پس از وزن کردن در سوپرمارکت هر دو یک کیلو گرم را نشان میدهند اگر آنها را در خلاء وزن میکردیم آلومینیوم یک کیلو و دو هزارم گرم و آهن یک کیلو و یک هزارم گرم را نشان میدادند چون هوایی وجود نداشت که آنها را سبک کند
یعنی واقعا آلومینیوم جرم و وزن بیشتری دارد
دقت کردید چطور شد؟ پس در سوال مفروض همیشه باید پرسید توزین در کجاست؟ در خلاء یا در حضور هوا؟
اگر در حضورهوا دارد وزن میشود و جواب وزن کردن یکی است کدامیک واقعا سنگین تر است؟
بله ، آنکه حجم بیشتری دارد یا واحد حجمش سبک تر است
جالب بود؟

Sunday, August 26, 2007

زهر الربیع

این بار میخواهم شما را با کتاب " زهر الربیع " آشنا کنم
زهر الربیع نوشته ی آقایی است بنام سید نعمت الله جزایری ( که از علمای دینی بوده ، بقول تصحیح کننده کتاب :" اعلم العلما و افضل الفضلا و زین الفقها ، السید الجلیل سید نعمت الله جزایری") ، اصل کتاب به زبان عربی است که بعدها توسط آقایی بنام نورالدین محمد بن نعمت الله الموسوی شوشتری به فارسی ترجمه شده ونهایتا در سنوات اخیر توسط آقای جلال الدین غروی آملی تصحیح شده است
بقول مترجم ، کتاب شامل سخنان طریفه و حکایات ظریفه ای است که مطالعه آنها مفرح دماغ و دافع ملال و مذاکره آنها مقوی قلب و رافع کلال است
نکته اصلی این کتاب آنستکه مشابه کشکول شیخ بهایی توسط یکی از علما و فقهای دینی نوشته شده ، اما برخلاف کشکول در خارج از حوزه ی طلاب یا ناشناخته است یا نایاب و دست نیافتنی
حکایات مختلف ( که البته بعضی شان در کتب دیگر هم آمده ) شامل طنز و داستانهای پند آموز و دینی و روایات و استدلال های مختلف در تایید شیعه و تکذیب فرق دیگر محتوای کتاب را تشکیل میدهد
کتاب دو نکته جالب برایم داشت
اول وفور حکایات طنز – که بسیاری شان بالای هیجده سال است - و دوم اصرار مولف در بیان دیدگاه های خود ، به این مفهوم که هنگامی موضوعی را بیان میکند که برایش یا قابل قبول نیست یا توضیح نیاز دارد یا نکته ای اضافی به نظرش میرسد ، در اینصورت مولف با ذکر میگویم توضیحات خود را اضافه میکند
***
تکه هایی از کتاب
یک
در توریه (تورات) نوشته است که مغرور نکند ترا درازای ریش ، بدرستیکه بز ریش دارد
میگویم در خواص حیوانات ذکر کرده اند که ریش بز را صاحب ربع یا کسی که صداع داشته باشد بیاویزند دفع خواهد شد و اکثر ریش دراز صلاحیت ندارند مگر حریق را یعنی سوختن
دو
از مالک بن دینار منقولست که گفت مثل قرائت این زمان مثل شخصی است که تله بر زمین گذاشته بود . گنجشکی بیامد و به تله گفت چرا در میان خاک نشسته ای؟ تله گفت از راه تواضع و فروتنی خاک را نشیمن قرار داده ام . گنجشک گفت چرا کمر تو خم شده؟ تله گفت از بسیاری رکوع و عبادت . گنجشک گفت این دانه چیست بر دهان داری؟ گفت از مال دنیا همین را دارم و میخواهم به روزه داران بدهم . پس گنجشک خواست که دانه را بگیرد تله بگردن او چسبیده پس گنجشک به تله گفت اگر عباد مثل تو مردم را گول میزنند پس عبادت در این اوقات خوب نیست
سه
روزی مزید خمی خالی بدست داشت و از راهی میگذشت امیر بفرمود تا او را زدند مزید پرسید تقصیر من چیست؟ امیر گفت بجهت آنکه ظرف شراب با خود میگردانی مزید عرض کرد امیر نیز آلت زنا همراه دارد
چهار
شخصی بعنوان استهزا فرزدق را گفت چند وقت است زنا نکرده ای؟
فرزدق گفت از وقتی که مادر تو مرده
***
داستانهای بالای هیجده اش بماند برای وقتی دیگر

Saturday, August 18, 2007

ساسان بابکان استخری یا همان پور پیرار سابق

قبلا و چند بار و باز هم راجع به آقای پور پیرار و تلاش هایش برای محو تاریخ ایران نوشته بودم . البته جواب های علمی و فنی به نظرات ایشان را میتوانید در اینجا بخوانید
الان نمیخواهم در این خصوص چیزی بنویسم ، نکته ی دیگری مد نظرم است
قطعا همه شنیده اید که بهترین راه حمله به یک مفهوم ، بد دفاع کردن از آنست
چند وقتی است وبلاگی ایجاد شده که هدفش بظاهر دفاع از تاریخ ایران در برابر آقای پور پیرار است
انصافا نوع نوشته هایش که مملو از غلط های دستوری واملایی است برایم جالب است و تنوعی است برایم
خب ، بنظر من این وبلاگ کار خود ایشان است برای همان بد دفاع کردن
***
آخرین کامنت من در وبلاگ مذکور
انصافا از متن هات لذت ميبرم هرچند که غیر مستقیم تبليغ خودت را کنی در شکل ‌‌‌ذم
بخصوص این تیکه رو خوب اومدی:استاد دكتر كارگر كه در 14 رشته نيكوي دانشگاهي تخصص ميدارند وکتابهای بسیار زیاد فراوان نیکو و مهمی در پیرامون کاشت تربچه و پیازچه و لوبیا و ترب ژاپنی و هویج و زردک و طالبی و پیاز خوراکی و خیار سبز و اسفناج و چغندر غند و باقالی و و شلغم و کدو و کلم و انواع گلهای نیکو مثل کاکتوس ونزوئلایی نبشته میباشند
(در متن اشاره کرده بود به یکی از مخالفین پور پیرار)
ميشه روش پلخانف اما در قالب طنزدرسته؟
بهر حال ابتکار جالبی است جناب پور پيرار!بنظرم در طنز استعداد بيشتری داری تا تاريخ
***
پاسخ ایشان به من که نمونه ای از متن جالبش نیز هست
به به به به بدرود بر پسران نيکوی آريايی پاک انديشه و شجاع دل و پارسی نجيب اصيل که بدين نيکويی با دشمنان نزاد نيکوی آريايی مبارزه می نمايند و ما آرياييان را شاد می گردانند. بنده اين فيروزی نيکو را به همه همياران و آرياييان نيکويی که بنده را در اين تارکده حقير مورد لطف قرار می دهند تبريکات بسيار زياد فراوان عرض مينمایم. شوربختانه الان چند روزی میباشد که گروهی از پانترکهای و پانعربهای نانیکو گفتار تارنگار بنده را مورد هجوم قرار بدادند و بنده مجبور بگشتم فیلتر نصب بگردانم. آقای بهروز جنابالی هم توهم توطئه میدارید و قصد میدارید میان آریاییان دشمنی ایجاد بگردانید. اگر به تارنگار نیکوی استاد کارگر قدم رنجه نمایید لیست کتابهای نیکوی ایشان را می توانید مشاهده نمایید که بنده اسم آنها مثل کاشت تربچه را ذکر نمودم. بدرود بر نزاد نیکوی آریایی

 
300 the movie