Sunday, August 26, 2007

زهر الربیع

این بار میخواهم شما را با کتاب " زهر الربیع " آشنا کنم
زهر الربیع نوشته ی آقایی است بنام سید نعمت الله جزایری ( که از علمای دینی بوده ، بقول تصحیح کننده کتاب :" اعلم العلما و افضل الفضلا و زین الفقها ، السید الجلیل سید نعمت الله جزایری") ، اصل کتاب به زبان عربی است که بعدها توسط آقایی بنام نورالدین محمد بن نعمت الله الموسوی شوشتری به فارسی ترجمه شده ونهایتا در سنوات اخیر توسط آقای جلال الدین غروی آملی تصحیح شده است
بقول مترجم ، کتاب شامل سخنان طریفه و حکایات ظریفه ای است که مطالعه آنها مفرح دماغ و دافع ملال و مذاکره آنها مقوی قلب و رافع کلال است
نکته اصلی این کتاب آنستکه مشابه کشکول شیخ بهایی توسط یکی از علما و فقهای دینی نوشته شده ، اما برخلاف کشکول در خارج از حوزه ی طلاب یا ناشناخته است یا نایاب و دست نیافتنی
حکایات مختلف ( که البته بعضی شان در کتب دیگر هم آمده ) شامل طنز و داستانهای پند آموز و دینی و روایات و استدلال های مختلف در تایید شیعه و تکذیب فرق دیگر محتوای کتاب را تشکیل میدهد
کتاب دو نکته جالب برایم داشت
اول وفور حکایات طنز – که بسیاری شان بالای هیجده سال است - و دوم اصرار مولف در بیان دیدگاه های خود ، به این مفهوم که هنگامی موضوعی را بیان میکند که برایش یا قابل قبول نیست یا توضیح نیاز دارد یا نکته ای اضافی به نظرش میرسد ، در اینصورت مولف با ذکر میگویم توضیحات خود را اضافه میکند
***
تکه هایی از کتاب
یک
در توریه (تورات) نوشته است که مغرور نکند ترا درازای ریش ، بدرستیکه بز ریش دارد
میگویم در خواص حیوانات ذکر کرده اند که ریش بز را صاحب ربع یا کسی که صداع داشته باشد بیاویزند دفع خواهد شد و اکثر ریش دراز صلاحیت ندارند مگر حریق را یعنی سوختن
دو
از مالک بن دینار منقولست که گفت مثل قرائت این زمان مثل شخصی است که تله بر زمین گذاشته بود . گنجشکی بیامد و به تله گفت چرا در میان خاک نشسته ای؟ تله گفت از راه تواضع و فروتنی خاک را نشیمن قرار داده ام . گنجشک گفت چرا کمر تو خم شده؟ تله گفت از بسیاری رکوع و عبادت . گنجشک گفت این دانه چیست بر دهان داری؟ گفت از مال دنیا همین را دارم و میخواهم به روزه داران بدهم . پس گنجشک خواست که دانه را بگیرد تله بگردن او چسبیده پس گنجشک به تله گفت اگر عباد مثل تو مردم را گول میزنند پس عبادت در این اوقات خوب نیست
سه
روزی مزید خمی خالی بدست داشت و از راهی میگذشت امیر بفرمود تا او را زدند مزید پرسید تقصیر من چیست؟ امیر گفت بجهت آنکه ظرف شراب با خود میگردانی مزید عرض کرد امیر نیز آلت زنا همراه دارد
چهار
شخصی بعنوان استهزا فرزدق را گفت چند وقت است زنا نکرده ای؟
فرزدق گفت از وقتی که مادر تو مرده
***
داستانهای بالای هیجده اش بماند برای وقتی دیگر

 
300 the movie