Wednesday, February 7, 2007

در باره خانم پارسی پور

در مورد مطلب قبلی خود به نام "خاطرات خانم پارسی پور" چند تکته را باید متذکر شوم

پرسش : آیا مخالف چیزی یا کسی بودن ، به ما اجازه توهین می‌دهد ؟

آن‌چه در مصاحبه خانم پارسی پور برایم مهم بود ، شجاعتش در اعتراف به مواردی است که اصولا در زندگی روزمره ، وجودشان را حداقل درظاهر نادیده می‌گیریم و چشممان را برآن می‌بندیم
شاید بسیاری از ما بقول حافظ وقتی به خلوت می‌رویم آن کار دیگر هم می‌کنیم (که می‌کنیم - پاراگراف آخر اینجا را بخوانید) اما در جلوت ، ادعای زهد و تقوایمان ( یا از آن طرف ژست و پز روشنفکری‌مان) گوش فلک را کر می‌کند و همه پسر پیغمبر می‌شویم
همچنین با این صراحت از بیماری روانی خود گفتن هم از مواردی است که حداقل من توانایی‌اش را ندارم
گفتنی است آن چه که باعث این بیماری شده نیز بر قدر ایشان در چشم من می‌افزاید
روشن است که این احترام به معنی پذیرفتن همه گفتار ایشان و تاییدی برهمه موارد خاطراتشان نیست ( مثلا پذیرش اعدام ده هزار نفر جلوی چشم وی - چنان که دوست گرامی شلم شولوا متذکر شده) و لازم است صادقانه بگویم که از خاطرات ایشان همان بخشی را که به آن لینک داده‌ام ، دیده‌ام یعنی مصاحبه ایشان با ایران امروز
و آن را هم اتفاقا اول در وبلاگ خوب سبیل طلا دیدم
سپس به لینک‌های مختلف مطلب و همچنین سخنان آقای فرجامی هم سرکشیدم
مطلب سبیل طلا از نظرم عالی و به جا بود و پذیرفتنی
از آن سو طرف مقابل هم دلایلی برای خود داشت که بهترین آن توصیه اش در پی نوشت های این جا - بخصوص اولی - بود ، اما پاسخ‌های مودبانه‌ی بلوط و زندگی روی ترن هوایی کافی بود ، لذا نیازی ندیدم در مطلب خود به کل قضایا و مجادلات اشاره کنم چرا که حرفم اصولا چیز دیگری بود . فقط دو جمله کوتاه نوشتم و بس
***
پایان سخن : بقول مرحوم دکتر شریعتی برای خراب کردن ، هیچ چیز اثربخش‌تر از بد دفاع کردن نیست و بنظر من
جوابیه نهایی آقای فرجامی با آن تیتر توهین آمیزش مصداق همین نوع دفاع بود

 
300 the movie